خیلی
گشته بودیم ، نه پلاکی ، نه کارتی ، چیزی همراهش نبود. لباس فرم سپاه به
تنش بود. چیزی شبیه دکمه پیراهن در جیبش نظرم را جلب کرد. خوب که دقت کردم ،
دیدم یک نگین عقیق است که انگار جمله ای رویش حک شده . خاک و گل ها را پاک
کردم . دیگر نیازی نبود دنبال پلاکش بگردیم. روی عقیق نوشته بود : « به
یاد شهدای گمنام .»
منبع : کتاب تفحص خاطراتی از محمد احمدیان
اگر بند بند استخوان هایمان را جدا سازند؛ اگر سرمان را بالای دار برند؛ اگر زنده زنده در شعله های آتشمان بسوزانند؛ اگر زن و فرزندان و هستیمان را در جلوی دیدگانمان به اسارت و غارت برند؛ هرگز امان نامه کفر و شرک را امضا نمی کنیم.